وبلاگ

نظریه رشدی کارل یونگ

  • 1404-01-24
نظریه رشدی کارل یونگ

نیمه اول زندگی

اولین دوره زندگی در نظریه رشدی یونگ كه تا سنین 35 یا 45 سالگی است، زمان گسترش به طرف دنیای بیرونی است. نیروهای رسشی رشد، ایگو ( من ) را هدایت می‌كنند و ظرفیت‌های آن را در كنار آمدن با دنیای بیرونی، آشكار می‌سازند، افراد جوان می‌آموزند تا با دیگران كنار بیایند و سعی می‌كنند تا جایی كه امكان دارد پاداش‌های اجتماعی كسب كنند. آن‌ها كار و زندگی خود را تثبیت می‌كنند و به هر كاری دست می‌زنند تا از نظر اجتماعی پیشرفت كنند. برای چنین كاری، اغلب زنان برای اینكه خصایص زنانه و اغلب مردان برای آنكه خصایص مردانه خویش را رشد دهند، تحت فشار اجتماعی قرار می‌گیرند.

یونگ معتقد بود كه طی این مرحله، درجه‌ای از یك جانبه شدن ضروری است؛ افراد جوان نیاز دارند تا همه تلاش خود را به تكلیف چیره شدن بر دنیای بیرونی اختصاص دهند. برای افراد جوان به‌ویژه مشغولیت زیاد در مورد شك كردن به خود، خیال‌پردازی‌ها و طبیعت درونی خویش، چندان مزیتی تلقی نمی‌شود، زیرا وظیفه آنها این ‌است كه خواسته‌های محیط بیرونی را به گونه‌ای اطمینان بخش و جسورانه برآورده سازند، و در نتیجه طی این دوره، برون‌گرایی ( نه درونگرایی ) با سهولت بیشتری می‌تواند موجودیت پیدا كند.

بحران اواسط زندگی

حدود 40 سالگی، روان شروع به تغییراتی می‌كند. فرد احساس می‌كند كه اهداف و جاه‌طلبی‌هایی كه زمانی فناناپذیر به نظر می‌رسیدند، معنای خود را از دست داده‌اند. فرد تا حد زیادی، احساس افسردگی و ركود می‌كند، به‌طوری كه انگار چیز مهمی را از دست داده است.

به عقیده یونگ چنین چیزی حتی در مورد كسانی كه موفقیتهای اجتماعی قابل قبولی داشته‌اند نیز اتفاق می‌افتد، زیرا این موفقیت‌های اجتماعی، به بهای تضعیف شخصیت به‌دست‌آمده است. روان، خودش روشی را برای خروج از چنین بحرانی فراهم می‌آورد. روان، شخص را وا می‌دارد تا به درون توجه كند و به جستجوی معنای زندگی خود برآید. این توجه به درون، به وسیله ناخودآگاه، به فعالیت واداشته می‌شود.

به عقیده یونگ، ناخودآگاه، به‌عنوان بخشی از طبیعت انسان است كه می‌تواند نیروی خلاقانه‌ای باشد كه ما را از حالت ركود و فرسودگی نجات می‌بخشد. این مسیر كه به طرف رشد سالم است و به سوی هدف دست نیافتنی خویشتن پیش می‌رود، فردیت یافتگی ( Individuation ) نامیده می‌شود.

فردیت یافتگی نه تنها شامل رسیدن به تعادل روانی است، بلكه جدایی ما از هم‌رنگی روزمره با اهداف و ارزش‌های فرهنگ توده مردم را نیز در بر می‌گیرد. این به معنای یافتن شیوه فردی در زندگی است. هر چند ماهیت واقعی هر شخص، از كهن الگوهای جهانی بهره برده است، اما این ماهیت، همچنین به تجربه‌ها و ظرفیت‌های بالقوه منحصر به فرد كه در شخص باید كشف شود نیز بستگی دارد.

بنابراین، میان‌سالی با تغییرات در روان مشخص می‌گردد، ما وادار می‌شویم تا انرژی خودمان را از مسیر چیرگی بر دنیای بیرونی تغییر دهیم و آن را بر دنیای درونی خویش متمركز سازیم. اگرچه طی نیمه دوم زندگی، روند رشد و تنش، مشكلاتی را به وجود می‌آورد، اما بزرگترین شكست هنگامی رخ می‌دهد كه فرد به اهداف و ارزش‌های نیمه اول زندگی خود بچسبد.

افراد میان‌سال ممكن است تا به‌طور افراطی و مأیوس‌كننده‌ای بخواهند جذابیت دوران جوانی خود را حفظ كنند یا این‌كه ممكن است دائم در مورد افتخارات ورزشی خود صحبت كنند. در چنین مواردی آن‌ها از رشد بعدی خویش جا می‌مانند؛ و این مسأله هنگامی آشكار می شود كه فرد از روبرو شدن با بخش‌های فراموش‌شده خویش احساس خطر كند.

کارل گوستاو یونگ ، دوره‌ی میانه‌ی بزرگسالی چهل تا شصت و پنج سالگی را « نیمروز ( ظهر ) زندگانی » می‌نامید. تکلیف پایان دادن به آغاز بزرگسالی ، با مرور سال‌های سپری شده و ارزیابی شیوه‌ی زندگی در سال‌های پیش و تصمیم‌گیری درباره‌ی آینده انجام می‌شود. در رابطه با پیشه ، بسیاری از آدمیان در این دوره ، خود را فرسنگ‌ها از آن‌چه که آرزو داشتند ، دورتر احساس می‌کنند. آن‌ها ممکن ‌است از خود بپرسند که « آیا سبک زندگی و تعهداتی که در آغاز بزرگسالی برگزیده‌اند ، ارزش ادامه‌دارد یا نه ؟ » آن‌ها ممکن ‌است احساس کنند که دل شان می‌خواهد باقی‌مانده‌ی عمرشان را به گونه‌ای دیگرگون و خوشایندتر بگذرانند ، اما نمی‌دانند چه گونه !

در میانه‌ی بزرگسالی ، دگرگونی‌های جنسیتی مهمی رخ می‌دهد. شمار فراوانی از زنان دیگر لازم نمی‌بینند که به پرورش کودکان خود بپردازند و بر آن می‌شوند تا نیروی‌شان را در گستره‌هایی که نیازمند جسارت و پیشی‌جویی است، به‌کار گیرند؛ ویژگی‌هایی که به گونه‌ی سنتی مردانه برشمرده می‌شوند. در همین حال ، به گونه‌ای واژگون مردها در میانه‌ی میانسالی ممکن ‌است حالاتی پیدا کنند که به آن‌ها توانایی شناختن نیازهای وابستگی و بیان هیجان‌ها که به گونه‌ای دیرینه ویژگی‌هایی زنانه پنداشته شده است می‌بخشد. این تعادل و توازن نوین میان مردانگی و زنانگی ممکن ‌است این توان ویژه را برای میانسال به ارمغان آورد تا در روابطش با جنس دگرسو ( مقابل ) موثرتر از گذشته باشد.

پیری

بنابر عقیده یونگ، با افزایش سن، تفكر و اندیشه، نگاره‌های درونی، سهم بیشتری را در زندگی بشر ایفا می‌كنند. در سن پیری، شخص به‌خاطراتش اجازه می‌دهد تا در برابر چشم ذهن، آشكار شوند، افراد پیر سعی می‌كنند در روبه رو شدن با مرگ، ماهیت زندگی را درك كنند.

یونگ اعتقاد داشت كه ما نمی‌توانیم به شیوه سالمی با مرگ رو به رو شویم، مگر اینكه تصاویری از جهان آخرت داشته باشیم. به نظر یونگ، زندگی پس از مرگ، استمراری از همین زندگی است. فرد مرده، مانند زمان پیری خود، همچنان در تلاش برای پاسخگویی به سئوالات هستی است. و به دنبال منشاء حیات و معنای آن همچنان سرگردان است، و در اصطلاح اریكسون، در جستجوی انسجام و یكپارچگی است.

گردآوری: دکتر فاطمه ربیع پور

کلینیک روان‌شناسی و مشاوره فرصت

نظرات :
نظرتان را بنویسید :